.........کوچولوی عزیز

پدرت اینگونه فرزندم برای مادرت و فرزند دلبندش نوشت :

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست   احساس می کنم که خدا قول داده است دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست   دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست   دنیا سر جدایی ما شرط بسته است اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...   باور کن این خدا که خودش عاشقت کند حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست   اکنون فرزندم در کنارمان باش تا همه ی شهر پر شود این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست در اغوشمان بگیر باور کنیم حضور تو ایندفعه خواب نیست .   ...
8 بهمن 1390

انتظار

انتظار از من بیزار است ومن از انتظار   ازهرکوی که می گذرم ................  نمی دانم تا کی انتظار و باز انتظار خسته ام از هر نگاهی خسته ام از هر نوایی هرلحظه مرا میکاود چیزی یافت نمی کند  درخشش اشک شوقی دیر زمانی است پدیدار نمی شود واگر به او باشد همچنان مرا در انتظار میگذارد جنس هایی از اندوه مرا می بلعد تا زمانی که موعود بیاید کاش موعود من نیز بیاید   و مرا رهایی بخشد از این غم جانگداز کاش بیاید و من در اغوشش گیرم کاش...............  ... ...
8 بهمن 1390

باز هم انتظار

  باز در سکوت محض، آه می کشم تو را                                      بغض های کهنه را، باز می کنم مرور   آه پشت این نقاب سخت  نشسته قلبی از بلور                                         شکسته از هر اه و نگاه کور     ...
8 بهمن 1390