.........کوچولوی عزیز

کودکم

        عاقبت در يكی از این شب ها كودك من پا به دنيا مي نهد  آن زمان بر من خداي مهربان  نام شور انگيز مادر مي نهد  بينمش روزي كه طفلم همچو گل  در ميان بسترش خوابيده است  بوي او چون عطر پيك ياس ها  در مشام جان من پيچيده است  پيكرش را مي فشارم در برم  گويمش چشمان خود را باز كن  همچو عشق پاك من جاويد باش  در كنارم زندگي آغاز كن... ...
29 فروردين 1391

سفره هفت سین

    سلام مامانی جای تو کنار ما در سال تحویل 1391 پای سفره هفتسین خیلی خالی بود  انشالله ماه دیگه که بیای شکم مامان سفت من رو بغل میکنی و در سال 92 با هم  جشن میگیریم   .بوس برای نی نی جونمون ...
5 فروردين 1391

دعای اخر سال

دعا کردم که امشب بارون بیاد که اندوه نبودنت از یادم بره نمیترسی که همین شعرها شاید شبی بغض منو بشکنه اخه چقدر دیر کردی که دنیا اینقدرداره زود میگذره اگه پیشم بودی زمزمه ام برای تو اومدن بهار نو     بوی جان می آید اینک از نفس های بهار   دستهای پر گل اند این شاخه ها ؛ بهر نثار   یکی بود, یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی, زلف و ریش حنا بسته, کمرچین قدک آبی, شال خلیل خانی, شلوار قصب و گیوه تخت  از کوه راه می افتاد و عصا به دست به سمت دروازه شهر می آمد... اما دخترکم بهارکم ،پسرکم سنبلکم ...
26 اسفند 1390

عیدی مامان و بابا به فرزند گلمون

مامان جان سلام لباسی که خریدم رو دوست داری . این اولین سالیه که رفتم خرید و احساس کردم تو میخوای پا تو دل مامان بزاری ،بعد تصمیم گرفتیم برات یه لباس خوشگل بخریم قربون اون پاهای ریزت برم . امیدوارم از عروسکایی که مامان هم برات درست کرده خوشت بیاد میخوام تمام اتاقتو با این عروسکا تزیین کنیم . مامانی قرار شده اردیبهشت بیای تو دلم ق ول بده که این دفعه پیش مامان میمونی وسفت بغلش میکنی . داریم لحظه شماری میکنیم . راستی عزیزم چیزی تا رسیدن بهار نمونده که انشالله بهار زندگی ما هم میشه . مامان و بابا عیدو بت تبریک میگن امسال سال پر برکتی برای ماست چون تو میخوای ...
25 اسفند 1390

ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا

فعلا دلتنگی و بی قراری تنها نصیب من از همه ی زیبایی توست از همه بوییدن و بوسیدن توست  سهم من از دوری تو دلتنگی به اندازه دریاهاست نگاهی تاریک به شب های بی انتهاست حق من نیست لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند  ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا اما اما اما می دانم این روزها هم می گذرند ولی من به این سادگی از این روزهای تلخ نمی گذرم از این دلواپسیها ، گریه و اندوهها  نمی گذرم........     ...
2 اسفند 1390

بیدار شو

  بیدار شو، خورشید سوزان! دیگر وقت خواب نیست                                                  باید بیایی تا جهانم را روشن کنی. دیگرنخواب، و پرتو افشانی کن                                     برقص بگذار نورت در جهان تار...
29 بهمن 1390

پسرم

پسرم وقتی که تو دنیا میای به دلم رنگ جوونی میزنی پسرم وقتی میای با خنده هات، خونه دلم را آروم می کنی پسر پسر زندگیمون و پر می کنه به غیر تو از خدا چیزی نمی خواهیم خونه خالی خونه سرد ، خونه سرد و سوت و کور ، به امید داشتن تو این برامون سنگ صبور بابا ...
18 بهمن 1390

آهای آدمها

آهای آدمها می دونید زندگی یعنی چی؟ باهم بودن و برای هم تپیدن  یا بی تفاوت از کنار هم گذشتن شایدم همش کنایه و تکه انداختن  ... آخه چی بگم    به کی بگم خسته شدم از دست آدما   اصلا درکت نمیکنن   به دادت نمیرسن فقط عذابت میدن   نیش میزنن   خلاصه دل میشکنن اونم اساسی ازتلف کردن عمرم به خدا خسته شدم یک نفر نیست که ساده دل و صادق باشد وای! از اینهمه تزویر و ریا خسته شدم     نه زمین جای من ونه آسمان را خواهم چه بگویم که من از ارض وسما...
18 بهمن 1390