.........کوچولوی عزیز

خاطرات

1391/11/1 9:10
نویسنده : مادر
393 بازدید
اشتراک گذاری


یکی بود یکی نبود


غیر از خدا هیچ کس نبود


زیر این سقف کبود


دختری تنها نشسته بود


چشم دوخته به دفتر خاطرات


اشک در چشمانش حلقه زده


می خواند و می خندد و می گرید


خنده بر روزهای شادی


گریه بر ایام سختی که چه بسیار بوده در این چند سال


و در هر ورق دفتر خاطراتش


نوشته از آن احساسات خوبش


از روزهای شادی و جوانی


از روزهای سبک بالی و بی دردی


اما چند برگ آن طرف تر


نوشته خاطرات تلخش


نوشته بغض های درونش


خاطرات روزهای سرد ش


هنوز از خاطرش نرفته روزهای تلخ جنگ با روزگار


صدای بلند هق هق ها و زاری ها


هنوز از خاطرش نرفته آن فریاد ها


آن دردها،رنجها


هنوز از خاطرش نرفته گریه ی مادر


بر سر فرزندش را

اما
هنوز می شنود ذکرهای روزانه خود را


و پس از خواندن خاطرات و خاطرات و خاطرات...


انگار مانده کهنه برگی بی متن

 

 

 

 

شاید هم برگی جدید با ارزو و امیدی دوباره


آری،مانده یک صفحه باقی


انگار می طلبد

 
می گوید بنویس آخرین گوهرت


همان آخرین آموخته ی عمرت


بنویس که:


"زندگی دیگر با اندوه ممکن نیست


واژه ی خشم از عشق محکمتر نیست


اراده بنده بر اراده خالقش غالب نیست

 

جواب هم صدایی ها اینبار غم نیست


گریه های مادر،بی صدا نیست


کلمه ی انسانیت،بی معنا نیست

 

 حس درون من، برای وصال فرزندم  به زودی ، دروغ نیست

totalgifs.com gifs-3d gif gif gifs3D_MG06.gif

 

 دعای تو در حق من بی جواب نیست...."

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)