.........کوچولوی عزیز

شاید روزی

1391/9/15 17:59
نویسنده : مادر
634 بازدید
اشتراک گذاری

نوشتن انگیزه می خواد نه تکرار!....... 


اما یه حس مرموز منو وادار به نوشتن و موندن تو این وبلاگ میکنه ....... تا بنویسم و

بگم هنوز هستم!.... زنده ام ..... نفسی هست....

 

لا اقل اینجوری میتونم دلتنگیهام رونگهش دارم واسه اون روزی که شاید لبخندی بزنم و یادم رفته باشه دلم تنگه

!........ 
اعتراف میکنم دلم برای فرزنداز دست داده ام تنگ شده ...... واسه حس وجودش در بدنم ..........

 

totalgifs.com gifs-3d  gifs 3d gif gif gifs3D_MG151.gif




می ترسم....... زخم خوردم........ رنج دیدم...... تنهایی رو می فهمم ... 


با آن زندگی کردم!........ هیشکی نمیتونه به جای دیگری درد و رنج بکشه....... شایدم احساس من دیوانه بود که تا این حد پیش رفت!...

 

ولی حیف..... حیف که چیز دیگه ای به جز این ندارم...... 
می دونی این تنها چیزی هست که حق خودم می دونمش .............

 

 شاید همین دلتنگی ها باعث شد با زدن نقشی بر خیال  برای اندازه گرفتن قد و بالاش دایناسور و بچه ای بکشم امیدوارم به زودی بیاد و دستای کوچکیکش رو بالا بکشه و روی انگشتای ظریف پاش بیاسته و مامان قربون صدقش بره و قدشو اندازه بگیره .................

 

totalgifs.com gifs-3d  gifs 3d gif gif gifs3D_MG150.gif

 

 

 

برایم دعا کن 
برای عزیزی که خواهد امد 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

maman taha
15 آذر 91 18:17
azizam aslan khodet o narahat nakon hamishe fekr hay khobi kon ta khobiha ro bedast beyari pishe mnam beya ta dosthaye khobi baraye ham bashim vasat doa mikonam ta to ham ye nini dashte bashi azizam hamishe omid dashte bash
مهتاب
27 آذر 91 7:35